می شود شاعرِ چشمانِ شما

هر کس آید به خیابان شما


غزل از چشمِ شما جاری شد

می شدم کاش خراسانِ شما


کاش می شد که شبی غرقِ جنون

می زدم سر به بیابانِ شما


بد به حالِ لبِ سیگارِ من و

خوش به حالِ لبِ فنجانِ شما


شک ندارم؛ به خدا پشت کند

بشود هر که مسلمان شما


اگر از کوچه ی « منطق » گذری

می شود « عقل » پریشان شما


گرگی و گلّه شده عاشقِ تو

تازه چوپان شده چوپان شما


از تکانِ گسلِ چشمانت

ارگِ قلبم شده ویرانِ شما


ـ چای یا قهوه؟ کمی رقص کنیم؟

( خوش به حالِ دلِ مهمانِ شما )

امیرحسین ‌خوش‌حال